محمود در کسوت رو‌ح‌الله

آوریل 9, 2010

خدا را شکر که صدقه سری دولت جمهوری اسلامی به اندازه کافی موضوع برای ریسه رفتن هست و ناسازگاری و بدعهدی بخت نامراد را زیاد حس نمی‌کنیم. امروز دوباره یک لطیفۀ خنده‌دار منصوب به رئیس جمهور مردمی شنیدم که از فرط خنده واقعا جامه به تن دریدم. چند تا از سایتها و وبلاگها که ظاهرا همه هم منبعشون یکی بوده از قول یک «منبع آگاه» نوشتند که رئیس جمهور مردمی قرار است در سال «همت و تلاش مضاعف» اگر نتونستن حق مردم را استیفا کنن، به جاش خودشون استعفا بدهند. این قضیه مثل یک چیز بدتر از توپ ترکیده و بالاییهای عزیز هم تا تونستن هم کلیک کردن هم داغش کردن … هی کلیک کردن .. هی داغش کردند. اگر این خبر هفته دوم فروردین میومد میگفتم حتما دروغ ۱۳ بوده.

القصه … برای آن دسته از دوستان که هنوز از ماجرا بیخبرند عرض میکنم که مجلس بی‌ادب می‌خواد به جای مبلغ ناقابل و قابل اغماض ۴۰ هزار میلیارد تومان پول تو جیبی بدون حساب و کتاب، تنها ۲۰ هزار میلیارد تومان در اختیار دولت زحمتکش قرار بده. محمود هم بعد از دست انداختن به دامن آقا و وساطت ایشان و سخنرانی در مجلس و دعاخواندن موقع رأی‌گیری در مورد این طرح و دستکم ۷۶ لطایف‌الحیل دیگر، چون موفق به گرفتن حق فرزندان کورش از دست لاریجانی کوچیکه نشده، شمشیر را از رو بسته و میخواد در کسوت روح‌الله حسینیان، نمایندۀ اصولگرای مجلس وارد عمل بشه. یعنی به زبان ساده استعفا بده. این عبارت به اندازه‌ای برام خنده دار بود که همه‌ی اهل منزل را با نعره‌زدن‌های گاه و بیگاهم به قول مهران غفوریان در سریال هژیرها «دَنگ» کردم.

دوستان حتما یادشونه که روح‌الله حسینیان، نماینده‌ی محترم مردم تهران در مجلس شورای اسلامی که اسم و رسم و سابقه و جانفشانی هایش در مبارزات قبل و بعد از انفجار نور بر همگان مشعشع و مبرهن است، نامه ای رسمی به هیئت رئیسه مجلس نوشت و فریاد و فغان از درد وجدان سر داد و خواست برای فرار از بار مسئولیت استعفا بدهد و داد و بیداد که دزدیدند و بردند، انقلاب و اسلام و شهدا را و حتی به مفقود الاثرها هم رحم نکردند … اما بعد از سه روز بی‌خیال شد و رفت نشست دوباره رو صندلیش.

حالا من نمی‌دونم این «منبع آگاه» بی‌تربیت کیه که هی هر از گاهی تشویش اذهان عمومی می‌کنه. البته خوبی «منابع آگاه» که اسمی هم ازشون برده نمی‌شه اینه که مسئولیتی براشان ایجاد نمیشه و از نظر قانونی و عرفی و شرعی هم هرجی بر این دوستان نیست و میشه راحت هم تکذیبشون کرد.

این و دیگه ننجون شیخ مهدی کروبی هم می‌دونه که محمود جان بابا اهل استعفا نیست. فوقش اگر به فرض محال، نعوذم بالله، استفغرالله ربی و اتوب الیه، زبونم لال، روم به دیوار، معاذ الله، سگ گازم بگیره و قس علی هذا … این منبع آگاه ذلیل ‌مردۀ جونم مرگ شده بیاد بگه محمود جون من که دیدم گفتی شیطون، محمود هم نتونه انکار کنه، مثل «هخا» می‌گه یکی بهم زنگ زد گفت «استعفا نده»، همانطور که یکی به هخا گفته بود «عمو جون هواپیما چارتر نکن بیا به میهن اهورایی، میگیرن دهنتو به قول آق رضا مارمولک مورد عنایت قرار میدن.»

البته برای محمود جان که فیلم توی یوتیوب را که اظهرتر از شمسه انکار میکنه، انکار «منبع آگاه» مثل آب خوردنه … اصلا فوقش میگن مال این رنگی منگیها بوده … سبزن … زردن … چه رنگین این هوچی های بی ادب براندازه ورانداز … تازه هم میجُنبن هم مخملین نامردا …

اصلا من توصیه میکنم این «منبع آگاه» را بگیرین ببرین به ندامتگاه اوین تا ملت همیشه در صحنه از دست ژانگولرهای این عنصر معلوم الحال CIA (سیا) و سفید و موسی و کارگره و نازیها و النازها و مریمها و غیره و ذلک راحت بشن.

یادش به خیر: قدیم که اخبار میگفت «بهمن عظیمی خسارتهای بسیاری را به شهرهای کوهستانی کشور وارد کرد» این همشهری ما میگفت این «بهمن عظیمی» کیه که اینقدر خسارت وارد میکنه، هیچ کس هم هیچی بهش نمیگه؟؟ٰ؟

ریگی و سه کوهنورد − رکسانا صابری و ۵ دیپلمات

فوریه 25, 2010

امروز که داشتم اخبار را مرور می‌کردم، دیدم که جریان دستگیری ریگی و قضیه همکاری ایران با سرویس‌های امنیتی خارجی، بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های مختلف پیدا کرده. این‌که ۲۴ ساعت پیش از دستگیری ریگی، این شخص در پایگاه آمریکایی‌ها بوده و سربازان گمنام امام زمان هم به راحتی اون‌جا از او عکس گرفتند و دخالت هیچ سرویس امنیتی خارجی‌ای هم در کار نبوده، کمی برایم خنده‌دار جلوه کرد. چون سرویس امنیتی‌ای که ریگی را در داخل مرز پاکستان در پایگاه آمریکایی‌ها عکاسی می‌کند، چطور نتوانست از بمبگذاری درب منزل استاد دانشگاه جلوگیری کنند یا از دستگیری عناصر ظاهرا خودسر حمله به کوی دانشگاه عاجزند؟ حالا یا حیدر مصلحی دروغ می‌گوید یا بمبگذاران و لباس شخصی‌ها هم با هماهنگی وزارت اطلاعات عمل می‌کنند. الله اعلم … اصلا به من چه؟

اما در این میان بی‌اختیار به یاد جریان دستگیری و آزادی رکسانا صابری افتادم. خبرنگار آمریکایی-ایرانی‌ای که از مادر ژاپنی زاده شده بود و حتما هم یادتون هست که به جرم جاسوسی دستگیر و به ۸ سال زندان هم محکوم شد. بعد از قطعی‌شدن حکم! هم مشمول رأفت اسلامی نظام شد و آزاد شد و از کشور خارج شد. نمی‌دانم جریان صابری را چقدر به خاطر دارید. اگر هم ندارید مهم نیست چون با دادن نام او در گوگل، مشکل شما حل می‌شود. در جریان صابری بود که یک کارگردان ایرانی به دفاع از او نامه سرگشاده نوشت و هیروفومی ناکاسونه، وزیر خارجه ژاپن که به ایران سفر کرده بود، نگرانی خود از این موضوع را اعلام کرد و باقی ماجرا که باز هم به من چه. حتما خاطرتون هم هست که پیش از رکسانا صابری ۵ دیپلمات ایرانی در اربیل عراق به‌دست آمریکایی‌ها دستگیر شده بودند. ایران هم فریاد و فغان وا قانونا و وا معاهده‌آ و وا تعهدات بین‌المللی‌آ و چندتا وای دیگر سر داده بود و رفتار شنیع آمریکایی‌ها را محکوم کرده و خواستار آزادی دیپلمات‌های خود می‌شد. جالب این‌که این ۵ دیپلمات ایرانی به فاصله چند هفته از آزادی رکسانا صابری در کمال صحت و سلامت به میهن اسلامی بازگشتند که البته خدا را شکر.

حالا مقایسه کنید داستان رکسانا و دیپلمات‌ها را با جریان دستگیری ریگی. این را یادمون هست که سه کوهنورد آمریکایی چند ماه پیش در مرزهای غربی کشور و اتفاقا در حال تجاوز به مرزهای ایران اسلامی به چنگ قانون افتاده و اکنون در ایران بازداشت هستند. فریاد و فغان آمریکا و نامه‌نگاری‌های مادران این سه کوهنورد به دولت ایران هم راه به جایی نبرده است. (چه همه چیز یهو شبیه هم شد. رکسانا و ۵ دیپلمات – ریگی و ۳ کوهنورد … اصلا به من چه)

می‌دانیم که آمریکا در پاکستان پایگاه نظامی دارد. سرویس‌های امنیتی خیلی از کشورها، از جمله آمریکا، هم در این کشور فعالیت دارند. حالا اگر ریگی در پایگاه آمریکایی‌ها بوده باشه، که ظاهرا بوده و عکسش هم منتشر شده، بعد هم آمریکای‌ها به تنهایی یا با کمک سرویس‌های امنیتی پاکستان این آقا را شناخته باشند، چه عیبی داره که با تحویلش به سرویس‌های امنیتی ایران، هم جمهوری اسلامی را از نگرانی جندالله خلاص کنند و هم سه کوهنورد خودشان را پس بگیرند؟ حالا اگر چند هفته بعد این خبر منتشر شد که کوهنوردهای آمریکایی هم در آستانه عیدی، مناسبتی، چیزی مشمول رأفت اسلامی شدند، که من با خیال راحت سر بر بالین می‌گذارم. در غیر این صورت به دلیل تشویش اذهان عمومی دچار عذاب وجدان خواهم شد. اصلا به من چه …

نقش مادرزن در جنبش دمکراسی‌خواهی کنونی

فوریه 19, 2008

وقتی از محمد قاضی‌ فقيد می‌پرسيدند چرا پس از مرگ همسر اولش تصميم گرفت با خواهر او ازدواج كند، با كمك ماس‌ماسك باتری‌داری كه پس از جراجی حنجره ناچار بود روی گلو بگذارد تا صدايش به گوش برسد می‌گفت: ”برای صرفه‌جويی در مادرزن.“ يعنی وجود والدۀ زوجۀ قانونی باارزش است و بايد از هر فقرۀ آن حداكثر استفاده را برد؟

گذشت روزگار متلكهای كليشه‌ای و كنايۀ سوهان روح. در ايران معاصر، مادرزن‌ هم جايگاهی ‌تراز نوين می‌يابد و چه بسا تكيه‌گاهی برای داماد جسور به حساب آيد. اين شبها شماری را بوق‌سگ و در ساعات نامعقول در خانۀ مادرزن بازداشت می‌كنند. حتی در مواردی روی خانۀ محل سكونت فرد اسير، گرچه قانوناً به مادر همسر او تعلق دارد، دست می‌گذارند تا برای تمام فاميل گرفتاری درست كنند و با فشار بر عنصر تحت‌ تعقيب، او را سر عقل بياورند.

در مشهورترين آثار با مضمون مدينۀ نازله و تروريسم دولتی نشانی از مادرزن نيست: فارنهايت ۴۵۱، آلفاويل، ۱۹۸۴، برزيل. زمانی كه تاريخ ايرانِ اين دهه‌ها نگاشته شود شايد اشاره به نقش مادرزن لازم باشد. چه بسيار مبارزان سياسی و فعالان اجتماعی به حمايت مادرزن متكی‌ بوده‌اند و آخرين روزهای آزادی را در خانۀ او گذرانده‌اند. پس با مادرزن خويش مهربان باش.

طعنه‌زن‌ها شايد ادعا كنند خانۀ مادرزن اگر قرارگاه باطل و دروازۀ ‌جهنم نبود قشون حق در دل ‌شب تار به آن يورش نمی‌برد. اما، گذشته از مضمون‌ كوك‌كردن، جامعۀ ايران هيچ گاه به اندازۀ امروز با تمام توان، حتی با به‌ميدان‌آوردن لشكر مادرزن‌ها، درگير نبرد‌ نبوده است.

برگرفته از وبگاه محمد قائد